مجری معروف و مشهور برنامه های مذهبی صدا و سیما به دلیل شکایت دختری جوان از وی به هشتاد ۸۰ ضربه شلاق تعزیری محکوم شد . این مجری به اتهام رابطه نامشروع و بدقولی در ازدواج با این دختر در دادگاه محکوم شد .
این مجری با نگارش نامه ای بلندبالا سعی کرده بود اتهامات وارده به خود را درباره پرونده اخلاقی اش به نوعی بی اساس قلمداد کند که شاکی به این نامه منتشر شده واکنش داد و گفت :
نامه را خواندم و برایم جالب بود و با خودم فکر کردم که اگر سکوت می کرد بهتر نبود؟ یا حداقل عذر خواهی از ملت عزیز که ۷ سال با حرف های این فرد زندگی کرده اند.
وی افزود: «همه ما این ضرب المثل را به خوبی می دانیم: سر بی گناه پای دار میره اما بالای دار نمیره». حتم دارم در طول این شکایت حتی یکبار به خدا متوسل نشدید و برای تبرئه نشان دادن خودتان تنها به بنده های خدا و تهمت زدن به من در مکان های مختلف متوسل شدید . که اگر یک بار توسل خالصانه به خدا داشتید مطمئنا خدا هم در این راه به شما کمک می کرد که حکم قطعی توسط دیوان عالی کشور در مورد شما صادر نشود.
شاکی مجری مشهور با اشاره به کم صادره ادامه داد: آقای مجری من تصمیم داشتم که حکم صادره دیوان عالی کشور را منتشر کنم اما فقط به خاطر خانواده شما و به هم نخوردن زندگی خانوادگی شما از این کار خودداری کردم . ۵ صفحه حکم دیوان عالی کشور که ریز به ریز موارد و مدارک دادگاه را توضیح داده و تنها با دیدن این حکم همه آگاهان از این ماجرا مطمئن از صدق گفتار و مدارک من می شوند .
وی افزود: شما که تمام این موارد را تهمتی بیش نمی دانید، آیا بر روی حرف و تصمیم ۸ قاضی دادگستری علامت ابهام میگذارید؟ ۵ قاضی در دادگاه کیفری استان و ۳ قاضی در دیوان عالی کشور.
وی درباره اجرای حکم صادره نیز گفت: حکم ۸۰ ضربه شلاق تایید شده و تا هفته آینده در دادسرای ارشاد و مفاسد اجتماعی اجرا خواهد شد؛ ضمن اینکه شکایت پدر من به عنوان ولی قانونی من از شما همچنان در دادسرای فرهنگ و رسانه در دست بررسی است و هنور این مسئله به طور کامل رسیدگی نشده است.
ماجرای آشنایی دختر جوان با این مجری مشهور تلوزیون ( مصاحبه با شاکی پرونده )
حوزه کاری شما به صداسیما مربوط میشود؟
-خیر. من هیچگونه رابطه کاری اعم از استخدامی، قراردادی و… با سازمان صداوسیما ندارم. برای خودم به طور آزاد کار میکنم. شکایت من هم هیچ ربطی به سازمان صداوسیما ندارد ولی اداره حقوقی سازمان فکر کرده بودند که ارتباط دارد و قصد دخالت داشتند که من مانع شدم. شکایت من کاملا شخصی است و هیچ ربطی به سازمان صداوسیما ندارد.
سابقه آشنایی شما با این فرد به کجا برمیگردد؟
- سال ۸۸ بود که این مجری گزارشی زنده از صحرای عرفات در یکی از شبکههای تلویزیون داشت. در ارتباط زنده با تلویزیون اعلام کرد که شماره موبایلش را از طریق زیرنویس اعلام کنند تا هرکس التماس دعا دارد، نامش را بر صحرای عرفات بنویسد. من هم مانند این همه افراد دیگری که آن روز با او تماس گرفتند، تماس گرفتم و گفتم که نام مرا هم بر خاک صحرای عرفات بنویسید. اما چون اسم و فامیلم کمی سخت بود، گفت که برایش پیامک بزنم و من هم زدم و دیگر مساله برایم در آن مقطع تمام شد. منتها از سه روز بعد تلفنها و پیامهای او تمامی نداشت. مدام پیام میداد که گفته بودی دعایت کنم در فلانجا دعایت کردم. یا اینکه شبها تماس میگرفت و میگفت فلان برنامهام فلان ساعت روی آنتن میرود، نگاه کنید، شب سوم بعد از اینکه برنامهاش تمام شد تماس گرفت و گفت نمیدانم چرا با شما تماس گرفتم، من معمولا عادت ندارم با کسی تماس بگیرم. ولی به شما زنگ زدم.
خوب در این فاصله شما تعجب نکردید که چرا این فرد مدام با شما تماس میگیرد؟ برایتان سوال برانگیز نبود؟
-بله. اتفاقا برایم خیلی تعجبآور بود. ولی او به قدری مودبانه حرف میزد که نمیتوانستم با او صحبت جدی کنم. تا اینکه در نهایت یک شب به من گفت که با دختری به مدت هشت سال رابطه داشتم و بعد هم تومور مغزی گرفت و فوت کرد. شباهت صدای تو با آن خانم باعث شد که به سمتت گرایش پیدا کنم. زندگی مشترکم هم به خاطر آن خانم دوام نیاورد و بعد از گذشت یکسال و با داشتن یک فرزند از او جدا شدم و همسرم هم از ایران رفت.من هم تنها زندگی میکنم. صدای تو به آن دختر خانم بسیار شبیه است و میترسم که چهرهات هم شبیه همان باشد.
پس این رابطه بعد از گفتن این حرفها همچنان ادامه پیدا کرد؟
-بله. تلفنی ادامه داشت تا زمانی که میخواست از مکه برگردد. آن موقع از من خواست که برای استقبال از او به فرودگاه مهرآباد بروم. به محض اینکه از گیت رد شد، کیف از دستش افتاد و گفت میترسیدم که چهرهات هم شبیه باشد و اتفاقا شبیه هم هستید. از همین حرفهای فریبندهای که میزند.
در فاصلهای که با تو تماس میگرفت، به او نگفتی که قصد و هدفش چیست و یا خودت اصلا با چه هدفی این ماجرا را ادامه دادی؟
-خوب او فرد مطرح و مشهوری در جامعه بود. من هم با توجه به خانوادهای که داشتم، فکر میکردم که صرف یک طلاق گرفتن دربارهاش قضاوت نکنم. جدایی یک نفر از همسرش به معنای بد بودن آن فرد نیست. چهره مثبتی داشت که در من ایجاد اعتماد کرد. من هم با خود گفتم که خوب بالاخره این فرد از لحاظ تحصیلات و اهل مطالعه بودن به خانواده ما میخورد.
پس در همان صحرای عرفات پیشنهاد ازدواج را با شما مطرح کرد؟
-نه. وقتی به ایران آمد این موضوع را مطرح کرد.سه الی چهار روز بعد از آمدنش از حج بود که دو بلیط کیش گرفته بود و گفت که برای اجرای یک برنامه به کیش میروم. من به برگزارکنندگان مراسم گفتهام که با خواهرزادهام میآیم و برایت یک اتاق جدا در هتل در نظر گرفتهاند. آن مقطع به او گفتم که اگر برای من جایی در نظر نگرفتهاید، من کلید آپارتمان خودمان را از مادرم بگیرم و من به آنجا بروم. ولی او به من گفت که نه، برای تو اتاق مجزا گرفتهاند. تا اینکه ما به فرودگاه کیش رسیدیم و در آنجا بود که به من گفت خبری از اجرای من در کیش و همچنین هتل نیست.
کمی برگردیم عقب. وقتی خواستی با این مجری به کیش بروی، به خانوادهات چه گفتی؟ آنها را چطور مجاب کردی که با این فرد به یک شهر دیگر سفر کنی؟
-من به واسطه رشته تحصیلیام به شهرهای بسیاری سفر کردهام و با دوستانم هم مسافرت زیاد میروم. راستش در این یک مورد به خانوادهام دروغ گفتم. به آنها گفتم با دوستانم به مسافرت میروم. هیچکدام از آنهایی که گفته بود در کار نبود. یک تاکسی گرفتیم و تا ساعت ۱۲ و نیم شب دنبال جایی برای ماندن گشتیم.
خوب همان موقع که فهمیدی این فرد تو را فریب داده، برای چه به تهران برنگشتی و یا نارضایتی خود را در این باره ابراز نکردی؟
-برای اینکه ساعت ۹ و ۱۰ شب بود و من هم واقعیت را به خانوادهام نگفته بودم. ضمن اینکه پول زیادی به همراه نداشتم. در چنین شرایطی مجبور شدم که از او تبعیت کنم و در تنگا و معذوریت ماندم. آن موقع یک همایشی هم در کیش برگزار شده بود و همه هتلها پر بودند. در نهایت از طریق همان راننده تاکسی یک سوئیت برای ماندن پیدا کردیم که یک هال و یک اتاق خواب داشت. قرار شد من در اتاق بخوابم و او هم در هال. شب خواب بودم که دیدم او بالای سرم است و اتفاقی که نباید، افتاد.
یعنی شما هیچ امکان مقابلهای نداشتید؟
-متاسفانه شرایط به گونهای پیش رفت که امکان مقابله را از من گرفت.
بعد چه اتفاقی افتاد؟ شما اعتراضی نکردید و یا اینکه بلافاصله به پلیس خبر بدهید؟
-او باز هم همان جا با حرفهایش مرا فریب داد و گفت چه فرقی میکند. ما که قصد داریم ازدواج کنیم، چه تفاوتی دارد که حالا این اتفاق افتاده باشد یا سه ماه دیگر. من هم راضی کرد که میتوانم صیغه محرمیت بخوانم.
یعنی قبل از این جریان صیغه محرمیتی بین شما جاری نشده بود؟
-نه.
وقتی این اتفاق با نارضایتی شما اتفاق افتاد، در شما ایجاد تنفر نکرد؟ باز هم به رابطه با او ادامه دادید؟
-آن موقع خیلی اذیت شدم. خیلی گریه کردم و اصلا باورم نمیشد که چنین اتفاقی برایم افتاده است. ولی همانطور که گفتم وعده و وعیدهای او مبنی بر ازدواج من را در آن مقطع وادار به سکوت کرد.
و این سکوت منجر شد این رابط پنهانی ادامه پیدا کند؟
-بله. اتفاقا فردای همان روز که کیش بودیم، کنار ساحل قدم میزدیم که تلفنهای مشکوکی به او آغاز شد. مدام تماس میگرفتند و میگفتند که چکهایت را به اجرا میگذاریم و اگر ۲۰۰ میلیون تومان را پس ندهی بدبختت میکنیم و از این حرفها. من از او پرسیدم که قضیه چیست. گفت برای تاسیس آموزشگاه گویندگی و فن بیان (که کاملا از بیخ و بن دروغ بود) به صورت قسطی لوازم و تجهیزات خریدهام و در ازاء آن چک دادهام. الان هم نمیتوانم مبلغ چکها را تامین کنم. الان هم قصد دارند چکهایم را به اجرا بگذارند. اگر این اتفاق بیافتد، من مجبورم به سرعت از ایران بروم. چون کشورهای عربی برای برنامهسازی به من دعوتنامه دادهاند و من میتوانم با پیش قسطی که از آنها میگیرم، قرضهایم را پس بدهم. الان که فکر میکنم، احساس میکنم همه این موارد از پیش طراحی شده بود. او به من گفت که اگر این اتفاق بیفتد، آن موقع تو باید دو سال دیگر صبر کنی تا ما بتوانیم با هم ازدواج کنیم. چون من باید این مبلغ را تهیه کنم و اگر موفق نشوم، آن وقت به زندان میافتم.
در این فاصله متوجه نشدید که این فرد همسر و فرزندانی دارد؟
-به هیچ وجه. جالب اینجا بود که اگر من ساعت ۱۲ و یا یک شب هم با او تماس میگرفتم راحت جواب میداد و تلفنی حرف میزد. هر موقع شب که بود، پیامک میداد. شما اگر بودید، شک میکردید؟
خوب او شما را با چه عنوانی به مادر و خواهر خود معرفی کرده بود؟
-نمیدانم. اما هرچه بود آنها میدیدند که ما با هم خیلی صمیمی هستیم. ولی هیچ وقت اعتراضی نمیکردند و حتی نگفتند که او زن و بچه دارد.
خوب ماجرای چکها به کجا کشید؟
-او سر این چکها من را حسابی به هول و ولا انداخت تا جای که از طریق یک موسسه مالی و اعتباری توانستم برایش ۱۰۰ میلیون تومان وام بگیرم. سندی که او گذاشت ارزش ۷۰ میلیون تومان داشت درحالی که باید سندی به مبلغ ۱۱۰ میلیون تومان گرو میگذاشت. وثیقه بعدی را من ۴۰ میلیون تومان سفته دادم تا او بتواند وام ۱۰۰ میلیون تومانی خود را بگیرد. مدیران آن موسسه هم فکر میکردند که ما زن و شوهر هستیم. تا اینکه ۵ روز پس از دریافت وام، این مجری معروف به من اعلام کرد که همسر و فرزند دارد.
شما دقیقا چه مدت نمیدانستید که متاهل است؟
-دقیقا چهار ماه.
در این فاصله چند بار به مسافرت رفتید؟
-یک بار کیش، یک بار اصفهان و دو بار هم به مشهد رفتیم. بقیه اوقات هم به دفترش میرفتیم. دفتر او همیشه خالی بود و یک اتاقش را مبله کرده بود. البته من هم به عنوان همسرش معرفی میکرد و خیلی جاها من را به عنوان همسرش میشناسند.
خودش به شما گفت متاهل است یا خودتان متوجه شدید؟
-درست ۵ روز پس از دریافت وام ۱۰۰ میلیون تومانی بود که گفت همسر دارد.
خوب آن زمان چرا اقدامی نکردید؟
-با او برخورد بدی کردم. آن زمان تصمیم گرفتم که بی دردسر و بیسر و صدا ترکش کنم و بروم دنبال زندگی خودم. ولی نگذاشت. او باز هم مرا با چرب زبانی فریب داد. میگفت بمون برای من مثل بارون واسه جنگل یا موندنت خواسته تو نیست و نیاز منه و… گفت که این کار را با تو کردم که با من بمانی. اگر من این مسائل را از همان ابتدا با تو درمیان میگذاشتم، تو تا لحظه طلاق من دست نگه نمیداشتی و میرفتی. نمیماندی.
پس بعد از اینکه متوجه شدی متاهل است، باز هم همان روال سابق را پیش گرفتی؟
-نه. خیلی تلاش کردم که تکلیف این ماجرا را روشن کند. تااینکه او تهدید کرد که از من سفته دارد.
یعنی دیگر حاضر به سازش با او نشدی؟
-اول خیلی تلاش کردم. ولی اواسطش دیگر این ماجرا برای خود من هم عادی شده بود. در شرایطی بودم که میگفتم ایراد ندارد، حتی با زن و بچه فقط بیاید و من را عقد کند و اسمش در شناسنامهام بیاید تا آبروی رفتهام را بخرم. فوقش بعدا میگفتم او زن داشته و من نمیدانستم و بعد از اینکه فهمیدهام، جدا شدهام. آخرهایش به این مرحله رسیده بودم.
ضمانت وام چه شد؟
-با هزار بدبختی وام را تسویه کرد اما سفتههای من را نگه داشت و آنها را پس نداد. هنوز هم که هنوز است دستش است. چهارشنبه سوری سال گذشته بود که او من را مجبور کرد به مادرم بگویم که زنگ بزند و برای شام او و خانوادهاش را دعوت کند تا به خانهمان بیایند.
چون موفق به گرفتن سفتههایت نشدی، اقدام به طرح شکایت کردی؟
-نه. سال ۸۹ برای اولین بار از او شکایت کردم. برای اینکه این آقا را با یک خانم دیگر در فرودگاه مهرآباد دیدم. مهر سال ۸۹ که اصفهان بودم، تلفنهای مشکوک یک خانم را احساس میکردم که وقتی از او میپرسیدم، میگفت خواهرم است. تا اینکه در بهمن سال ۸۹ در فرودگاه مهرآباد وقت مسافرت رفتن با هم آنها را دیدم.
وقتی آنها را دیدی چه عکس العملی نشان دادی؟
-با هم درگیر شدیم. کار به زد و خورد کشید. آن خانم فرار کرد و او هم به مسافرت نرفت.
خوب این رابطه چرا بعد از دعوا و کتککاری باز هم ادامه پیدا کرد؟
-من ابتدا او را تهدید کردم که تمام وقایع را به همسرت میگویم. او از ترسش سریع به خانه رفته بود و به خانمش گفته بود که دختری هست که مدام مزاحم من میشود و عاشق من است و مدام برایم مزاحمت ایجاد میکند و وصله به من میچسباند. من خانه بودم. ساعت ۶ بعد از ظهر بود که زنگ خانهمان را زدند. دیدم همسر این آقاست و جلوی همسایهها داد و بیداد کرد و آبروریزی راه انداخت. او مدام به پدرم میگفت دختر تو مزاحم زندگی ما میشود. این خانم تا جایی که میتوانست من را کتک زد. دندانم را شکست، انگشتم را هم شکست. همسایهها با پلیس تماس گرفتند و ما شکایت کردیم و پرونده به دادسرا رفت. در آن مقطع این مجری به دست و پای ما افتاد و التماس میکرد که رضایت بدهیم. پدرم هم به خاطر فرزندان این آقا رضایت داد.
خانوادهات آن موقع در جریان بودند؟
-آن موقع بود که تازه به بخشهایی از رابطه ما پی بردند.
زمانی که رضایت دادی سفتههایت را پس نگرفتی؟ حداقل با این شرط جلو بروی و بعد از گرفتن آنها ماجرا را فیصله بدهی؟
-راستش آن موقع اصلا بحث سفتهها مطرح نشد. ولی باز هم به من وعده و وعید داد. گفت من تو را عقد میکنم و این آبروریزی را جمع میکنم. با این وعدهها دوباره من را معلق نگه داشت. این رابطه به امیدی که روزی او مرا عقد میکند، ادامه داشت و دائم هم مرا همسر خود میدانست. تا اینکه متوجه شدم این آقا همچنان با این خانم که نفر سوم به حساب میآمد، رابطه بسیار نزدیکی دارد.
پس رابطه با نفر سوم منجر به شکایت شما شد؟
-دلایل متعددی دارد. یک اینکه این آقا شماره تلفن دختر عمه و همسر برادرم را از گوشی من برداشته و با او تماس گرفته و گفته که من برای این آقا مزاحمت ایجاد میکنم. همش سر کوچهشان ایستادهام. دوم اینکه خانم سومی که با این مجری ارتباط دارد، برای من احضاریه فرستاده و از من به جرم مزاحمت تلفنی از طریق تلفن عمومیهای سطح شهر و تهدید با سلاح گرم شکایت کرده است. در حالی که این زن اصلا من را نمیشناخت و تنها کسی که میتوانست از من اطلاعی به این زن داده باشد، همین مجری معروف بود. تلفنهای پدر و برادران این زن نیز به خانواده ما یکی دیگر از دلایل است. همین موارد باعث شد تا به سیم آخر بزنم و فکر ۴۰ میلیون سفته را از ذهنم بیرون کنم و از این آقا شکایت کنم. شکایت سال ۸۹ را به زور پس گرفت ولی این شکایت دیگر رضایتی ندارد و تا آخر ایستادهام. دلیلش هم شکایت این خانم از من بود. در حال حاضر هم وثیقه ۵۰ میلیون تومانی برایش صادر شده است. او به جای اینکه از من عذرخواهی کند، مرا تهدید میکند و به عناوین مختلف از من شکایت میکند. من تا به حال سکوت کرده بودم و بعد از ۵ ماه با توجه به انتشار اخبار دروغ در رسانههای مختلف اقدام به مصاحبه کردم. این فرد چون مدام از من شکایت میکرد، پدرم به عنوان ولی قانونیام شکایت کرده است.
واکنش پدرت پس از شنیدن حقیقت ماجرا چه بود؟
-خوشبختانه پدرم خیلی خوب با من رفتار کرد. او در تمام این مدت پشتوانه من بود.البته از لحاظ روحی و روانی تحت فشارهای بسیاری هستم. وقتی به آنچه که بر من گذشت فکر میکنم، عذاب میکشم اما این بار پای ماجرا ایستادهام و با توجه به مدارکی که در دست دارم امیدوارم به زودی به نتیجه برسم.
بر طبق رای صدره دادگاه کیفری استان این مجری به ۸۰ ضربه شلاق محکوم شده. نظر شما چیست ؟ایا امکان رضایت از جانب شما هست ؟
خیر ! تحت هیچ شرایط رضایت نخواهم داد. اول به خاطر توهینهایی که این فرز و همسرش به من و خانوادهام کردند و بعد به خاطر تهمتهای مختلفی که به من زده است و من نسبت به این حکم اعتراض دارم و احساس میکنم مماشاتی در این پرونده صورت گرفته است. چون با وجود مدارکی که من به دادگاه ارائه دادم حکم بسیار سبکی برای ایشان صادر شده است. البته هنوز به شکایت پدر من بر علیه این مجری رسیدگی نشده. من از حکم صادره دادگاه کیفری استان راضی نیستم و حتما اعتراض خواهم داد.